زینب سلیمانی.دانشجوی علوم اطلاعات دانشگاه تهران
هوا برفی بود و من بودم و هزاران اسم کتاب و نویسنده هایی که در ذهنم میچرخیدند و ماراتن گذاشته بودند که من برای خرید کتاب آن روزم در باغ کتاب زیبا، انتخابشان کنم.
برگ اضافی آرام روی میز نشسته بود و بدون هیچ حرفی نگاهم میکرد. انگار زیرکانه میخواست بهمن بفهماند که قابل اعتماد است و میتوانم رویش حساب کنم.